FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دی او تو حال کار کردن بود که مسئول کافه گفت:با کار کردن حالت بدتر نمیشه؟
دی او لبخندی زد و گفت:نه....با کار کردن حال من بهتر میشه
-    اما دکترت چیز دیگه ای میگفت
-    نه بهترم....
-    خوبه....
-    لطفا به دوستم چیزی نگید
-    همون پسری که همیشه بهت سر میزنه؟
-    بله
-    چرا بجز اون هیچکس بعد ترک تحصیلت به دیدنت نیومد؟
-    مقصر اونا نیستن مقصر منم که باهاشون ارتباط نداشتم
-    نخیر....به خاطر خوب بودن خودته که اینو میگی....تقصیر اوناست نه تو
دی او لبخند زد و مشغول کار شد....به هه می فکر میکرد....چرا باید بعد از 2 سال میومد و با حرفاش دوباره قلب دی او رو تکون میداد بعد از این همه سال که حتی دیگه پدر و ماردش هم نبودن و خودش مریض بود به ساعت نگاه کرد و آروم گفت:چرا دیر کرده....
زیاد اهمیت نداد و مشغول کارش شد و تو همون لحظه سوهو با لبخند به شیشه ی مغازه زد و به دی او نگاه کرد و دی او با لبخند اشاره کرد که بیاد تو....سوهو داخل شد و آروم گفت:مزاحمت نیستم که؟
-    نه چه مزاحمتی
-    آخه همیشه زودتر میومدم
-    هر روز توی یه ساعت معین میای؟
-    خب آره من بعد مدرسه اینجام دیگه
-    اصلا متوجه نشدم....
دی او نمیخواست سوهو متوجه بشه که اون منتظرشه....
سوهو یکم نگاش کرد و گفت:این روزا خیلی کار میکنی؟
-    چطور؟
-    رنگ صورتت پریده....
-    نه فکر کنم به خاطر سرما خوردگیه....
-    سرما خوردگی؟
-    اوم....
-    بیشتر مراقب باش....
-    باشه
سوهو نشست و گفت:فردا امتحان داریم....
-    سوهو!
-    بله
-    اخیرا توی مدرسه اتفاقی افتاده؟
-    چطور؟
-    میشه برام بگی؟
-    تو که با کسی در ارتباط نیستی از کجا فهمیدی؟
-    دیروز هه می اومد و باهام حرف زد
-    گفت دیگه نمیاد مدرسه؟
-    اوم انگار اتفاق خوبی نیوفتاده...
-    منم نمیدونم چی شده....اما به نظرم یه جی اشتباه میکنه....هه می بعد از مرگ پدرش خیلی تنها شده چون مادرش هم کنارش نیست میترسم با نبود یه جی یه اتفاقی براش بیفته....
-    پدرش.......فوت کرده؟؟!!
-    نمیدونستی؟
-    نه....
-    خیلی وقته....
-    میشه دقیقا بگی چی شده؟
-    اون گردنبند ستاره ای که گردن یه جی بود رو یادته؟
-    اوم
-    گم شده....
-    اون گردنبند....براش خیلی ارزش داشت خب چه ربطی به هه می داره؟
-    میگن هه می برداشته....
-    غیر ممکنه....
-    درسته اما....
-    اما چی....؟
-    یکی از بچه ها ازش فیلم گرفته....
-    چی؟؟
-    فیلمش هست....
-    غیر ممکنه هه می اینکارو با یه جی نمیکنه.....
-    یه جی فکر میکنه هه می ازش سو استفاده کرده....
دی او عصبانی شد و گفت:چرا؟؟چون پولداره باید این رفتارو با هه می داشته باشه؟؟اگه هه می هم مثل خودش بود چی اونوقت همه چی تغییر میکرد....؟
-    چرا عصبانی میشی.....؟
-    همشون همینطورن....
-    منظورت چیه؟
-    همه ی ثروتمند ها همینجوری ان.....چرا فکر میکنن خارق العاده ان؟؟
سوهو حرفی نزد چون خودش از همه ی بچه های مدرسه ثروتمند تر بود....!!
دی او فقط حرص میخورد....نمیدونست چی بگه....سوهو آروم گفت:چرا اینجوری فکر میکنی؟
-    نیستن؟؟
-    نمیدونم....
-    نکنه خودتم همین جوری هستی؟
-    ها؟!
سوهو حسابی ناراحت شده بود اما سریع بحث رو عوض کرد و بلند شد و گفت:یادم رفته بود باید زود برم خونه فکر کنم کلی کار دارم مراقب خودت باش....
سوهو وسایلشو برداشت و سریع از اونجا بیرون رفت....
....
یه جی روی تختش دراز کشیده بود که به گوشیش پیام اومد اما اهمیتی نداد....چشماشو بست اما از جاش بلند شد و پیام رو خوند....*....دوستی 2 ساله زود به آخرش رسید نه؟....پشیمون میشی اما نه من مثل قبل میشم نه میذارم هه می مثل قبل بشه....*
پیام از طرف کای بود....یه جی داشت به مفهومش فکر میکرد که یه پیام دیگه اومد....
*10 دقیقه ی دیگه کافه ی کنار مدرسه باش....*
یه جی بلند شد و لباساشو عوض کرد و به طرف کافه حرکت کرد....دی او دم در بود که با دیدن یه جی سریع داخل رفت و کنار مسئولش رفت و گفت:آقای کیم این دختری که الان میاد تو یکی از دوستای همون دورس من میرم زیر زمین وقتی رفت صدام کنید....
-    باشه باشه برو....
دی او دوید و از اونجا رفت و یه جی وارد شد و نشست و یه پاشو روی پای دیگش انداخت و گفت:2 تا قهوه....
یکم بعد کای رسید و رو به روش نشست و یه جی گفت:کنج کاوم بشنوم....
کای بدون مقدمه گردنبند رو  که توی دستاش بود به یه جی نشون داد و گفت:دنبال اینی نه؟
یه جی با تعجب به گردنبند نگاه کرد و گفت:دست تو چیکار میکنه؟؟
-    میتونی فکر کنی این گردنبند دست هه می بوده و به من دادتش....
-    بایدم همینطور باشه....
کای عصبانی شد و گفت:چرا مثل احمقا رفتار میکنی؟؟
-    ....!!
-    نبایدم حرفی برای گفتن داشته باشی....همون دوست نازنازیت....که اسمش نام جوئه....از اون گرفتم....
کای گوشیشو در آورد و فیلمی که از هه می گرفته بودن رو دوباره به یه جی نشون داد و گفت:تو حتی به خودت فرصت ندادی این فیلمو دقیق نگاه کنی....دست هه می هیچ زخمی نداره اما آرنج دست این دختر که از پشت هم فیلمشو گرفتن یه سوختگی بزرگ روی دستشه که فقط نام جو اونو داره اما چون بچه ها گفتن کار هه می بوده تو این دختر رو هه می دیدی.....
یه جی هیچ حرفی برای گفتن نداشت نمیدونست چی بگه....
-    تو....فردا همه چی رو برای بچه ها توضیح میدی و کاری میکنی که هه می برگرده به مدرسه....
کای بلند شد و که بره اما یه جی در حالی که چشماش پر بود گفت:من ترسیده بودم....
کای سری تکون داد و از اونجا بیرون رفت....
اونا حتی به قهوه هاشون دست هم نزدن....یه جی بعد از رفتن کای بلند شد و در حالی که حالش بد  بود از اونجا بیرون رفت....
بعد از رفتن اونا دی او از زیر زمین بیرون اومد و آروم کفت:با هم قرار میذارن؟!
آقای کیم گفت:بیشتر شبیه به دعوا بود....
....
لوهان از خونه بیرون اومد و به طرف آدرسی که سوهو بهش داده بود راه افتاد هوا تقریبا تاریک شده بود....
وقتی رسید با تردید زنگ درو به صدا در آورد و صدای دی او اومد که گفت:کیه؟
لوهان حرفی نزد و در باز شد و لوهان با لبخند گفت:سلام دوست من....
دی او با تعجب بهش نگاه کرد و آروم گفت:لوهان....؟
لوهان دی او رو محکم بغل کرد و گفت:چقدر دلم برات تنگ شده بود....
-    ........
-    میشه بیام تو؟؟
-    بیا تو!!!!
لوهان وارد خونه شد و نشست و دی او گفت:کی برگشتی؟؟
-    همین امروز....
-    آهان....
-    خوبی؟
-    اوم....
-    به خاطر پدر و مادرت....متاسفم.....تازه امروز از سوهو شنیدم....
-    ممنون..
-    الان چیکارار میکنی؟
-    میرم سرکار و بعدشم خونه....کار هر روزم همینه....
-    که اینطور....
-    هنوزم هه می ازت متنفره....؟
-    هی....حداقل تو اینجوری نگو....
دی او لبخند زد و گفت:غذا خوردی؟
-    نه مهمون توام.......................


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 15 شهريور 1393برچسب:, ] [ 18:3 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 10263
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->